-
مرغ داری
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 20:28
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 متلاطمم درگیر یک عده عجوزه! به دنبال دمم. و سراپا گوش به هوهوی یک مشت جغد! و حتی خود کشی نمی توان کرد! و حتی اوج تابستان تا نوک بینی را نمی شود دید. خرناسه می کشم از این همه هیچ تنفر می پرورم که بعد از باران ، توفان بعد از توفان، حیوانی که دندان...
-
خرداد دی
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 22:34
با صدای بلند فریاد می زد: "ما مردمیم؟ یا یک عده کارمند، که اتوبوس را رایگان سوار می شوند؟" برف بر سرش می بارید و زود پیر می شد.
-
فضای سرد مرا نمی خواهد.
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 21:31
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 در تاریکی، دو نور ماشینی پر سر و صدا و قرچ و قرچ جاروی مردی بی آرزو ] موشی انگار به لانه ای خزید [ خورشید با تهوع دوباره با گرگ و میش آغاز می کند. بر پارکی که خیس و علف بود و من دخترم را آنجا ورانداز می کردم و همانجا از دستش دادم به سر درگمی هر روز...
-
رد اصل عدم قطعیت
شنبه 13 آذرماه سال 1389 19:42
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 اگر شده آخرین دلایل متقنی که مورد استناد هر عالم و دانشمندی بود رو براش می آوردم ولی اون باز حرف خودش رو می زد .کارش همین بودو همیشه می اومد با من بحث کنه و همیشه صحبت های من و اون دو خط موازی بودند که در توهم بینهایت هم به هم نمی رسیدند.نه که با من...
-
ترشح در معده
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 19:08
باز ترشح شد.همیشه وقتی یعنی در آنی که بهترین فکر به سراغم می آد، ترشح می شه یا وقتی که فکر می کنم باید فلان رفتار درست رو نشون بدم و همین ترشح باعث می شه که فکر کنم من خیلی کوتوله ام هنوز ، یعنی من رو چه به بالاها و رفتارهام غلط می شه . تنهایی هام رو به خاطر طعم همین احساس شکست دوست دارم. یعنی حسی شبیه برده بودن البته...
-
روزمرگی
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 16:13
در صحبت صبحگاهی چند کودک - ماشین ما سیصد تا می ره خودم عقربشو دیدم - بابام می گه پیکان ما پونصد تا بیشتر می ره ،اگه چشمام رو ببندم قلب کوچک پیر دختری زیبا در پشت پرده های ارزان قیمت گل گلی : - آه که تمام هستی ام را برای تو باختم قلب کوچک پیر دختری تمیز در پشت پرده های ورساچه : - هنوز بوی ادکلنت آزارم می ده ، حتی نفسات...
-
جهان چندم
شنبه 26 تیرماه سال 1389 15:45
زمین را قسمت می کنم: تا اینجا برای خانه های گلی تا اینجا را ماهی ها پرواز کنند تا اینجا آینه ای کدر روبروی آسمان هر چه ماند سفره ای پهن می کنم دو طرفش می نشینم گرسنگی می خورم
-
عاشقانه 2
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 19:32
به نقطه ای نگاه می کنم به زمانی پیش تر به ستاره ای . می دانم فردا را هم می شود به همین وضوح دید وقتی که به من نگاه می کنی وقتی که مرا دوست داری
-
عاشقانه 1
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 19:30
به شدت می تابید خورشید یادآور آنکه هر کاری از من ساخته نیست چون خیره شدن در چشمانت
-
نقاشی
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 03:15
در شبی بی مهتاب نقاش در تاریکی مطلق اتاقش تصویر مادری می کشید که می ترسید با دست های دراز به طرف کودکی که می رفت در دشتی زرد و توفانی که با احساس می چرخید و خورشیدی که همه را گوش بریده می دید.
-
باغ وحش خانگی
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 19:43
من دو گربه می شناسم گربه ای که راه می رود گربه ای که شاخ می زند دو سگ را سگی که در هر صورت گاز می گیرد سگی که پارس می کند آنقدر تا نوازشش کنم و اتفاقاً دو موش را موشی که ناخنهایم را می جود موشی که مثل من سوراخی دارد.
-
حس بد
جمعه 21 اسفندماه سال 1388 19:36
آخ ! دارم خمارت را پس می دهم. مثل سردرد وقت جفت گیری جیرجیرکها
-
ایست
جمعه 21 اسفندماه سال 1388 19:26
در سمت چپ من هیچ چیز درست کار نمی کند دست چپم از بازو ای کاش آویزان بود وبال گردنم است لمس نیستم قلبم کپک زده. در گوشم سیخ می کشد صدای انگار کلاغی زنی شبی که پایان ندارد سرد است صدای مهتابی در دارازی شب بیرون پنجره پیچکم خشک شده اول بهار
-
نهال ۳
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 15:58
پرتاب شده ام اینجا در برهوتی از درختان شکسته چه کرده ام؟ شاخ گاو را شکسته ام دارم پرتاب می شوم
-
نهال ۲
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 00:37
در صد هزار هزار سال آرامش پس از طوفانی کوتاه و سهمگین تک تک درختانی را که شکسته اند، می شمرم و عمیق به تو نگاه می کنم آن اندازه بی حس که تو در من بوزی از خلال درختانی که شمرده ام
-
نهال ۱
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 19:17
در دست های حنایی ات دهان گشاده ی صد اسب آبی زیبایی پروانه ای و آغاز من نهفته است. در خط خطی های نازکش فریاد آخر گوسفندهای قربانی و صوت دوباره ای که شاهد آن است که من سالهاست نوا می نوازم نه شور.
-
ترافیک
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 12:39
از خستگی به ماشین پر از مسافر ما می گفت : -"ونک" من به او خیره بودم نه من تنها تمام مسافرها موتوری ها چراغ ماشین ها به زنی بسیار زیبا و دو نیمه سیب در آغوشش. 22 آذر 88
-
سازنواز
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 20:47
هر دستت هر انگشتت که فرود می آمد دقیقا و چه زیبا دختری می زایید که کاشکی من دامادش بودم.
-
خونخواهی
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 18:38
هنوز از تندی و تیزی تیغی که خورده ام در بهتم. بگذار خون را ببینم بگذار نفسم بالا بیاید می دانم فلز را چه کسی و از کجا استخراج می کند. 9 شهریور 88
-
شوق قربانی
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1388 12:33
دویده ام ! هن و هن ! انگار از پله های معبد قوم مایا آن بالا که سرم را بزنند؟ نه که قلبم را دربیاورند.
-
رویارویی
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 18:52
- "به خودت اهمیت بده! بگذار هوش تو برنده باشد نه دستهای تنومند او"
-
آرزو
شنبه 24 مردادماه سال 1388 17:42
ای کاش زمین وارونه بود! ای کاش اتاق وارونه بود! ای کاش همه ی بازجوها وارونه بودند تا تو آویزان از پا ، هنوز ایستاده باشی. 20 مرداد 1388
-
قلمرو
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 18:11
در تو فرو می روم تخت. بارگاه کاخهای خوابهای من. تو را دوست دارم ! تمام قد در آغوشم می گیری . بر تو تمام می کنم تاریخهایم را با تو تمام می کنم هرچه از سرم گذشته دشت سبز! کوه بلند! مرد قوی! قلمرو فروانروایی من بر هستی. غلت من در لذت و هراسها. کنارت می آیم با دانایی به گریز صیحگاهی به جهنم! به آنچه تو نیستی می خواهمت بیش...
-
زهر
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 16:01
صبح دو قاشق شب می خورم. ظهر دو قاشق شب می خورم. شب دو قاشق شب می خورم. هر هشت ساعت به هشت ساعت.
-
در سخنرانی
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 13:25
"چراغها همه به مسجد رواست به خانه حرام است" شب پره ی مزاحم می گفت و می رقصید.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 14:24
آه، آه اشک ، اشک برای ملت
-
مسابقه
جمعه 8 خردادماه سال 1388 20:02
تند می دوی که تند بدود در ازای تو که تند می دوی از کنار پیرزنی مادربزرگت؟! "چقدر من کندم چقدر تند می دود دخترم عمرم"
-
بیتوته
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 12:03
ماشین گشت واستاد من بی اختیار دویدم .تو اون لحظه مطمئنم که هیچ چیزی همرام نبود که بتونه باعث مشکلی برام بشه .حدود 12 شب ، داشتم حوالی خونه قدم می زدم .شاید تنها چیزی که بود عضویت تو انجمن بود ، انجمن ترک ، البته فقط برای ترک آدما اونجا انجمن نمی کردند .خیلی ها اونجا آدمهای واقعا مهمی بودند. - "ببین باربد! من و تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 10:47
من به دو تو سلانه داریم می میریم. اردیبهشت 88
-
:)
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 10:45
ژاپن اسلامی اسلام آمریکایی فروردین 88