حس بد

آخ ! 

دارم خمارت را پس می دهم. 

مثل سردرد  

وقت جفت گیری جیرجیرکها 

ایست

در سمت چپ من  

هیچ چیز درست کار نمی کند    

دست چپم از بازو  

ای کاش آویزان بود 

وبال گردنم است  

لمس نیستم   

 

قلبم کپک زده.  

در گوشم سیخ می کشد صدای انگار کلاغی 

زنی   

 

شبی 

که پایان ندارد 

 سرد است صدای مهتابی در دارازی شب 

 

بیرون پنجره 

پیچکم خشک شده 

 اول بهار