هورا !

تنها به خاطر اینکه مانند من نبود

                       تأییدم نمی کرد

                                            کشتمش!

به هورای هزاران نفر در میدان شهر.

"مرگ بادا !

                       درد بادا !

                                         باد بادا !"

ما درختانی بی ریشه اییم.

ما درختانی بی ریشه اییم.

                                                                                                     تیر ۸۶

بزرگی

به دنبال گورخری می دویدیم،

       هرکدام سنگی بر دست چوبی در دست،

       تا لای دندانهای نوجوان

           کف دست مادر پیرمان

           و تا همه جای کودکی که در غار زندگی می کردیم با آنها،

                                                          اثر سرخ سیری بماند.

من بزرگ شده ام ،

گاهی با اجدادمان به شکار می روم.

                                                                                             خرداد ۸۶

 

تماشاچی

-          امسال 24 سالت تموم می شه ، هنوز به فکر یه کار خوب و درس درمون نیستی ! کی می خوای یه فکری بکنی به حال خودت؟

هنوز صداش تو گوشمه خیلی وقته که صداش رو نشنیدم ، یعنی از هفته ی پیش تا حالا . باشگاه هزینه ی تلفن به هر جا رو تقبل می کنه ولی فکر کنم اینجوری بهتره حداقل تا 2 سال دیگه باید این وضعیت رو تحمل کنه .بهتره به دوریم عادت کنه .

-          نون گرفتی

-          نه باید امروز برم شرکت

-          خوب ! خوب ! غذا می بری با خودت؟

-          نه زود بر می گردم.

کفشام همیشه اولین چیزیه که منو یاد بدبختیهام می اندازه

 

-          علی جان می دونم تو هر کاری از دستت بر می آد انجام می دی مادر . ولی کدوم دختریه که باورش بشه می شه تو خونه نقشه کشید پول درآورد، یعنی من "نوه ام" رو نبینم.

-          گریه نکن مامان

-          یه کار دولتی یه کاری که آینده داشته باشه

-          مامان! الان همه کارهای دولتی رو دارن خصوصی می کنند ، تازه من اصلا نمی خوام تو دولت کار کنم .امشب جواد می آد نقشه ها رو ببره تلویزیون رو هم درست می کنه . ازش پول بگیر.

-          بالاخره که چی

همیشه عصبی ام می کنه ولی خیلی دوسش دارم .مدیر برنامه هام ساعت هشت ونیم می آد مادر هنوز باورش نمی شه که هر روز صبح ساعت 7 بیدار می شم. به مهماندار سپرده که صبح حتما منو چک کنه که بیدار باشم.خوشم نمی آد کسی مواظبم باشه . باید مواظب وزنم باشم نباید بیشتر از 98 کیلو بشم امروز بر عکس همیشه عسل تو صبحونه نبود فکر کنم کار آقای "فلیکس"ه ، حتما اون به "دودو" گفته این کار رو بکنه . دودو آشپز فرانسویمونه می گه تو یکی از روستا ههای اطراف پاریس به دنیا اومده بدون ژست می گه .تو ایران یا به قول رفقا ایرون این که آدم روستازاده است یا شهری خیلی مهمه .اغلب آدمای معمولی دوست دارن شهری قلمداد بشن . هر چی شهر بزرگتر، بهتر. اونا روستایی ها رو اغلب بی فرهنگ می دونند حتی به آدمهای هالو می گن دهاتی. ولی روشنفکرها برعکسند اونا حتی اگه شهری باشند  دوست دارن خودشون رو روستازاده بدونند، هر چی روستا بکرتر، اصیلتر.با یه حساب سر انگشتی می شد فهمید که عامه ی مردم خواص رو داخل آدم حساب نمی کنند.

"ایرون" ! آدم رو یاد لکاته ایی می اندازه که تو اوج مستی با نیشکون مردی که تو بغلش گم شده به خودش تکونی می ده می گه،"جونی نکن!"

"ایران" خیلی بهتره .آدم دهنش بیشتر باز می شه با ایرون نمی شه خوب داد زد.

-          ایرا .........ن

-          درد!

-          اِ ! سلام مهدی کی اومدی؟

-          سلام این کله صبح چرا داد می زنی؟! داشتم می رفتم تمرین گفتم سر راه بهت بگم خانمم گفت واسه شام بیا خونه ی ما البته اگه وقت داری.

-          امشب نمی تونم ،یه وقتی دیگه، باید واسه مصاحبه شب برم باشگاه

-          خداییش علی توی دو سال چه جوری تونستی به این جا برسی

-          مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

امیدوارم نگه خفه شو ، خوشم نمی آد.تازه وقتی یه شعری به این قشنگی خونده می شه اصلا نباید به خاطر خوندنش تنبیه بشی.اصلا خوشم نمی آد،آدم جدی جدی سعی می کنه حس خفگی رو تو گلوش امتحان کنه

-          خفه شو بابا ! شاعر شده واسه من

 

مهدی زود رفت .مصاحبه بد نبود.همشون اذعان کردند من باید فصل بعد هم تو تیم بمونم تا این تیم بتونه دوباره وضعیت خوبی تو جدول پیدا کنه .اون دختره خبرنگار هم اومده بود .حتما می رم فرانسه یاد بگیرم می خوام باهاش حرف بزنم .هر کی جای من بود هر دختری رو تحویل نمی گرفت ولی من از دانشگاه یاد گرفتم که هر دختری رو حداقل 5 ثانیه چشم تو چشم شم .عادت بدیه .باید بهش بگم هیچ منظوری ندارم دردسر می شه.

-

-          سلام خانوم

-           

-          نه

-           

-          بازی بعدی شاید

-           

-          نه ، نه  ....

-           

-          گفتم خانوم نه ، فکر نمی کنم به خاطر یه بازی که نباشم اتفاق ناگواری برای تیم بیفته .آقای "پیت"  خودشون خواستن این بازی رو من استراحت کنم.

-           

-          شما زیادی به فکر ایشونید .فوقش اینه که با همسرشون دعواشون می شه.

 

خیلی بلند و از ته دل می خندن،انگار سالهاست نخندیدن کوچکترین حرفی که به نظر خنده دار می آد منفجرشون می کنه .نمی دونم  کجای دعوای این دو نفر اینقدر خنده داره . واقعا  نمی دونم، شاید با خندیدن حس می کنند بیشتر زنده اند.

 

 

چراغا رو خاموش کردم .کانال 3 بهتر شد .همه دارن می رن تو زمین .جواد نقشه ها رو برد.200 تومن برای یه هفته بد نیست . یه چند تایی دیگه هم کار دارم فعلا که می چرخه. بازی شروع شد .دوست داشتم جای رحیمی بودم .امروز همه ی مصاحبه اش رو دیدم .اون امروز بازی نمی کنه.فردا زود باید پاشم خیلی دوست داشتم جای رحیمی باشم .فکر کنم من تو پنجاه شصت سالگی مهندس درست و حسابی شم ولی اون هنوز 24 سالشه به بهترین جایی که می خواسته رسیده .باید کمتر سیگار بکشم .صبحها وقتی بیدار می شم ،نفسم بالا نمی آد.

 

اردی بهشت 85

پـــــا

_ سبک شما در نوشتن منحصر به فرده آقای فیروزی!

= منحصر به فرد بودن به نظر خودم اهمیت زیادی نداره .اصل اینه که من از قواعد پایای طبیعت به درستی توی نوشتن استفاده کنم به همین خاطر نوشتار من به واقعیت سعی می کنه نزدیکتر بشه

_ یعنی شما خودتون را رئالیست می دونید؟

= نه به اون معنا که تو ذهن شماست . من فقط از تخیل  بیش ازاندازه و بی خودی خوشم نمی آد.

حس می کردم حرف زدنت خیلی شبیه به بابامه ولی بدون سبیل . من ازت خوشم می آد . اینجا رسم نیست کسی رو که دوست داری تو جمع ببوسی.

_ آقای فیروزی  شما به عنوان یک ایرانی مسلمان آیا آثارتون رو متأثر از مذهب می دونید؟

- جواب بدین آقای فیروزی

= گفتم نمی تونم کاری را که نمی خوام انجام بدم.

_ پس می خواین طفره برین . شما مسلمونید؟

= بابام مسلمون بود.

_ یعنی منکر می شید؟

دو سال یک بازجویی رو طول دادن کار سختیه ، هر هفته بازجو عوض می شه و من یه قیافه ی جدید می بینم.

_ چرا شما گرایش به بودیسم دارین؟

= ندارم

_ ولی بدتون نمی آد شما را لائیک بدونیم

= نه خیر

فکر نمی کردم بشه از اونجا هیچوقت بیرون رفت .گفته بود سیگاری نیست و من هم نباید سیگار بکشم ولی سیگاری بود ریشش هم شبیه به ملوانها تازه تراشیده بود.حرفاش یه جوری بود که می خواست به من حالی کنه به کاری که نکرده بودم اعتراف کنم ولی من کاری کرده بودم و اعتراف نمی کردم و این موضوع اونو عصبانی می کرد خیلی عصبانی جوری که گاهی وقتها که می خواست از مادرم بپرسه ناخودآگاه می گفت "ننت" . روزنامه به خاطر مصاحبه ی من دو سال پیش بسته شده بود .

_ شما که بابا ننتون آدمای معتقدی هستند!

= بله هستن

_ ببینید آقای فیروزی من نمی دونم چرا امثال شما وقتی به  جایی می رسین اول دینتون رو انکار می کنین ؟ ... تیتر روزنامه درست بود؟

= نه خیر  تا اونجایی که یادمه من به اون خانمه گفته بودم تا مسأله انرژی در فیزیک برام حل نشه نمی تونم راجع به دین و متافیزیک اظهارنظری بکنم  ولی تیتر زده بودن  من به مقدسات توهین می کنم

_ آره همون خانمی که می گفتن شما بهشون تعرض کردین

= شما نتونستین ثابت کنین . اون خبرنگار زود رفت ، خودتون که با شاهدا حرف زدین.

_ خوب این انرژی کی براتون حل می شه و اگه میشه بپرسم منظورتون چیه؟

= مهم نیست . فقط خواستم جوابتون رو داده باشم

_ مرسی آقای فیروزی شما خیلی لطف دارین

امیدوارم یه کم خنگیتو هم بذاری کنار . من فقط واسه مصاحبه نیومدم اینجا جونم.

= کی چاپ می شه ؟

- فردا ویرایش می شه . پسفردا شایدم یه کم دیرتر. می خواین همین امشب آمادش کنم واستون

بگو دیگه بگو شام بمون . همین امشب رو فقط . آخه نباید یه خانوم محترم رو این وقت شب گذاشت از خونه بره بیرون . من دیگه دارم عصبانی می شم .کاری نکن بلایی سرت بیارم که خودت پشیمون بشی آقای فیروزی

= چه بلایی؟

_ می خواستیم اعدامتون کنیم ، خوب شما مرتد محسوب می شین . ولی دردسرش زیاده .تبعیدت می کنیم .

هر جایی از اینجا برام بهتره حتما این کار رو بکنین.

_ همین جا بمونین تا بر گردم

        روزنامه شهیر  16/3/85

آقای فیروزی برای ارتقای سطح کیفی و کمی کتابخانه ی مجلس به یکی از شهرهای الجزایر عزیمت کردند.ایشان از این مأموریت ابراز خرسندی کرده و دستاوردهای زیادی را از این سفر پیش بینی  کردند.

 

تیر ۸۵