زمین را قسمت می کنم:
تا اینجا برای خانه های گلی
تا اینجا را ماهی ها پرواز کنند
تا اینجا آینه ای کدر روبروی آسمان
هر چه ماند سفره ای پهن می کنم
دو طرفش می نشینم
گرسنگی می خورم
به نقطه ای نگاه می کنم
به زمانی پیش تر
به ستاره ای .
می دانم فردا را هم می شود به همین وضوح دید
وقتی که به من نگاه می کنی
وقتی که مرا دوست داری