دور از دست آفتاب

پرنده که می خواند

انگار مفتی اعظم راه بهشت را نشان می دهد

لعنت ابدی بر تو مرغ سحر

و بر سپیده ی کاذبی که نوید می دهی

اگر نمی دانی راه آفتاب بس دور است

و زبان الکن تو به این نامیزانی

جز انفاق شخص ریاکاری نیست

که خود کور است 

تو که می خوانی 

می دانم طلوع به دروغ در پیش است 

می دانم رهایی از خواب سخت ترین کار جهان است

و رستگاری خیمه شب بازی چند عروسک است که دربندند

و خود هیچ گاه رستگار نخواهند شد

بخواب یا بمیر

بگذار شب دراز ترین راه خود را بپیماید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد