شعر خوانی

خواندن ، دیدن و شنیدن آثار در هنرهای مختلف از قبیل ادبیات، نقاشی و موسیقی در واقع اولین تفسیری است که مخاطب -به صورت عام- در برخورد با اثر بدست می یابد .

اگر شعر فقط به عنوان یک نوع اثر هنری قلمداد شود، شعرخوانی در واقع توسط هر کس که اتفاق بیفتد چه شاعر چه مخاطب در واقع اولین تفسیری است که از اثر بدست می رسد .از خواص شعر می توان این مقوله را بر شمرد که این تفسیر می تواند با صدای بلند - صدای قابل شنیدن - یا به صورت مطالعه ی چشمی -دیدن-صورت پذیرد . صدای قابل شنیدن شعر را به گفتار نزدیک می کند و به همین خاطر ناخودآگاه بستر تفسیر شعر را به بستر تفاسیر گفتاری و شنیداری نزدیک می کند و از این رو تمامی آنچه شعر خوانده می شود به صورت موجه یا غیر موجه دارای تفاسیری می شود.همچنین خواندن چشمی شعر- دیدن شعر - نیز تفسیر ی چشمی لغات دیده شده است که در واقع در اینجا خوانشی بدون صدا اتفاق می افتد.اغلب مطالعه شعر در واقع بر حسب عادت جمعی از نوع دوم است یعنی اینکه ،‌همانطور که ما همیشه به صورت چشمی همه چیز را مطالعه می کنیم شعر را نیز مطالعه می کنیم.

آیا می توان  هر شعری را با هر نوع خوانشی - صدادار و بی صدا -خواند .و چقدر ما در این مقوله آزادیم؟

(شعر و آواز- نوعی خوانش صدادار - مقوله ی بسیار پیچیده ی در موسیقی (هر نوع موسیقی)است.حتی موسقی بی کلام که می توان سکوت گفتار انسانی را به عنوان نبود تمام اشعار گفته شده و نشده دانست که این خود نوعی خوانش است.)

در واقع خواندن شعر یا در واقع تفسیر اولیه ی آن به دو گونه صورت نمی پذیرد در هر دو صورت چه صدادار چه بی صدا اگر کلمات شنیده شده در گوش مخاطب را به عنوان مقصد نهایی  و بیان کلمات  به عنوان اجزای شعر را توسط خواننده ،مبدا فرض کنیم فقط یک نوع ارتباط در شعر وجود دارد که در شکل صدادار شاهد استفاده از گوش به عنوان واسطه مغزی هستیم که سخنوری در شعر در این بستر جاری است و در شکل بی صدا با استفاده از چشم این اتفاق می افتد ، البته اگر مخاطب همزمانی که خواننده شعر را می خواند از روی یک نسخه از آن در حال مطالعه چشمی باشد یا آنکه خود با صدای بلند بخواند در واقع هر دوی آن اشکال سعی می شود که همزمان اتفاق افتدکه با توجه به اینکه مرکز درک دیداری با شنیداری متفاوت است این دو شکل را می توان متمایز شمرد.

مثلا شعر برای یک انسان بی سواد یا یک انسان کور  هیچگاه نمی تواند از راهی جز گفتار قابل خوانده شدن باشد و هیچ شعری برای یک انسان ناشنوا نمی تواند ابزار سخنوری را مورد استفاده قرار دهد.

شاعر باید برای شعر امکان سنجی کند که آیا شعر او قابل خواندن - صدادار- است؟یا آنکه چه تمهیدی برای خوانش دیداری شعر در نظر گرفته است ؟و یا آنکه آیا این مساله را می توان به طور کل در نظر نگرفت و شعر را ورای بستر دیدار و شنیدار نگاشت؟

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم حروف و کلمات زاییده ی نمادها هستند و نمادها از تصاویر به وجود می آیند و تصاویر در ذهن ما نقشپذیری متنوعی دارند

وچه به خواهیم و چه نخواهیم بیان کلمات شعر نیز چون پس از گفتاری که معمولا شعر نیست می آید( مثلا گفتار زیر

 لطفا آقا / خانم  .... تشریف بیاورند و شعرشان را به خوانند) 

دارای فضای خاطره ی ذهنی ما از شنیدن کلمات در گذشته است که این خود دارای تنوعی به اندازه ی تک تک آدمهاست که خود تفاسیر مختلفی را ایجاب می کند.

ما می توانیم بخواهیم که شعری فقط دیده شود و بدانیم که این شعر را نمی توان با صدای بلند خواند چون در واقع شکل هدف  شما از شعر دنبال کردن دیداری یک نوشته است نه چیزی بیشتر همچنان که اگر شعری را می خواهیم که با صدای بلند خوانده شود حتما باید فضای گفتاری موجود در حیطه مخاطبان را باید در نظر داشته و از آن در گفتن شعر استفاده جست و ترکیب این دو نوع شعر را نیز می باید در شعر در نظر گرفت .

آیا شعر حتما باید خوانده شود؟

 تنها نگاشتن شعر کافی است؟

ما هیچ وقت نمی توانیم جوابی به جز آری به این سوال که آیا باید نقاشی دیده شود؟ و یا آیا باید موسیقی شنیده شود؟ داشته باشیم.

بسیار اتفاق افتاده که شعری را شنیده ایم و اطمینان داشته ایم که دیدن شعر مرا به تفسیری چه بسا کاملا متضاد حتی با شاعر دست دهد

گاه می توان شعر را به کاغذ دوخت و خواننده را به تماشای یک نقاشی مدرن برد که فقط از ابزار یک سری حروف با قرار دادی بدین صورت که مثلا خطوط باید زیر هم باشند  و برای درک نقاشی ساخته شده توسط جملات می باید از بستر زبان شعر بهره جست استفاده کرده است البته مطمئنا در اینجا باید تفاوت نقاشی و نوشتار حفظ شود زیرا که در غیر این صورت عملا اختلاط این دو مقوله نوع دیگری هنر خواهد بود که ازین بحث خارج است .

و همچنین می توان شعری را به صورت سخنرانیی هدفمند مورد استفاده قرار داد.که مخاطبانی را با سخنانی شنیدنی مشغول می کند.شنیدنی که ما را می تواند به خاطر قدرت بیان خواننده ای که الزاما خود شاعر نیست و همچنین  قدرت شعر ما را با دورترن اسطوره های ناخودآکاه ذهنی و یا زیباترین توصیفات شنیداری به لذت برساند.

 

...

آنچه نمی گویم

آنچه نمی خواهم بگویم.

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                                                                   آبان ۸۶