در دست من نیست آنکه دلم رفته در پی ات
در دست مهر کائنات است و ارواح خالدون

آن نیست که در پی تو گمگشته ام به راه
این است که در ره مقصد تو، دیده ام جنون

باز آی و در کنار من دمی بمان، که من
در بارگاه کاخ عشق تو، کرنش کنم کنون

هر دم که دم به دمت می دهم دمی به دل
هر لحظه می رود به رخم سیل سیل خون 

سهل است آن که گریزی و رو دژم کنی
سخت است آن که باز دهی غم فزون فزون 

من تا به تو برسم ، برده ام هزار رنج
من تا که روی تو بینم، از جان شدم برون

تا در کنار من بنشینی و گل کنی به رخ
 خاکم بریخته ز سر چو گلدان سرنگون 

سیر رسیدن من به تو، بشارت بودن، بدان
سنگلاخ دیدن و افتادن به راهی است تا درون 

صد رهزن است تا به تو برسم، صد دزد در طریق
دور است آنکه بمانم به جان و دل مصون

۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد