دقیقا تا همینجا کافی است
آن ساز پس از این نوای نویی ندارد
همینجا و تکرار آن بارها
آن قدر که صداها به تنش تن ها می انجامد
و رقص هنوز موزون است
آن کنجکاوی بو های خوش
صداهای دلنواز
همینجا که انتظار می شکفت
و غربت از دور می گذشت
و آشنایی از ابتدا بود
تا همینجا دوباره
وقتی که هنوز" بهار خنده زد و ارغوان شکفت"
هر گامی بر فراز دره
تهی شدن قلب بود
و هیجان هراس آلود افتادن
از اینجا، در اینجا، که می بینی خورشید کوه ها را رنگ می کند
تا همینجا که هر سکوتی پر از حرف بود
و نگاه ها نگران نمی شد
دوباره از ابتدا
تا همینجا که نت ها هنوز خوش صداست
و ترتیب هر لحظه بی تشویش است
و عشق هر آن در کوچه ها بیش است
ادامه نده ، تکرار کن
تکرار کن
تکرار کن