شطح و تضمین

بیدار شدیم

هیچ کس معترض نبود

چه آغازی 

چه آغازی

 که اگر ما به خواب نبودیم 

زندگی به این اندازه شیرین نبود

وگر تو غافلی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسر نمی شود مارا 

خوب فکر کن

 و  چراغ را خاموش

 و گمان مبر که مرا با تو سر و کاری نیست 

در و دیوار گواهی بدهد کاری هست


اتفاق

ای کاش مرگ سکوتی نبود

سکونی


این نعره ی من است


چه اندک زمانی


چه بیهوده فهمی 


که 

   

 آنگاه که بند ها را شناختم اسیر شدم

 

و آنگاه که برای آزادی سرودی ساختم 

اسیرتر


به اندازه گریستم 


و اشکم لبخندی را سیراب کرد 

در خفا


آن اندازه بودم که بر خلاف برخاستم

چه فرق که مورچه ای، سگی ، انسانی؟


و آن قدر بر مدار بود تکانه 

چه چمنی، جریان آبی، توفانی؟


من


آنچه منم

 

آنچه من بودم




ای کاش مرگ، بی رحم سکوتی نبود


سکونی


و پشت سر گذاشتنی تا همیشه