ای قلب کوچکم
روایت تلخ دوری
بگذار تصویر کنم شب ها را بی تو
سرما، بی تابی
ظلمات بی مهتابی
گم نمی شوی
ریشه هایت هر صبح جوانه می زند
قلب کوچک من
تقدیر تنهایی
بگذار در خاطره ی چشمانت
و نگاه آشنایت
تصویر کنم فقدانت را
چون بادام تلخی
چون غوطه ور شدن در امواجی سهمگین
بیا که خورشید بی تو بی رنگ است
و همه چیز بی تو شب رنگ است
و صداها همه بی آهنگ است
1403/2/14