هدف پرویز است
و گسترش داد
که ما به دام اوفتاده ایم
به دام من
به چه اندازه؟
به قدر استم نایی عقیم
آنقدر که به شدت خوک باشی
با چشم و گوش انسان؟!
به درازای اسب باشی
با کوتاهی زبان؟!
و تنها با چند کلمه آشنا؟
من
تو از من
جهان از من
عمری جاودان از من
و حتی آن سبزی فروش که حق حساب نمی داد
بی زبان از من
و همه ی پرنده های برین آشیان از من
زمان از من
به پرویز فکر می کنم
و کوچکی قلبش
و اقبال بلندش
و معنایی که گسترد
نان به خون می زنیم و زمان می گذرد
به بطالتی اجباری
سکونی در سحابی فهم ها
و جرقه ای که بی جسارت است
و یا گریزی که پر مهارت
بیا و بزرگ شو
بیا و راست بگو
مهر بورز
مهربانی کن
و با دیگران تنفس کن
و بر فرشت کنار دیگران بنشین
که آنک جهان گلستان می شود
و آن زمان زمین لاله زاری است
و شیرین بین گلبوته ها به آبداری است
و شاعر به لبخندی سرشار از امیدواری است