نقاشی

در شبی بی مهتاب 

نقاش 

در تاریکی مطلق اتاقش 

 

تصویر مادری می کشید 

که می ترسید 

 

با دست های دراز  

 

به طرف کودکی که می رفت 

در دشتی زرد 

 و توفانی که با احساس می چرخید 

 

و خورشیدی که همه را گوش بریده می دید.