ساخت قدرت 1

چگونه تو را می آفرینم؟

با خشت دروغ

به بنای آنچه که نیستم

آن سان که تو بیاندیشی

تو بفهمی 

تو بخواهی

و من بشنوم 

صدای تو را،رفتارت را،

که دیکته کنی بودنت را

من تو را می آفرینم 

و به تو نگاه می کنم

شادا!  بتی دیگر

به خشت دروغ 

به بنای آنچه که نیستم 

نیاندیشیده ام 

تو به جای من باش

تو بخور

تو بپرور

تو بخند

من نگاه می کنم و فرمان می برم 

می خورم 

می خندم 

هستم 

به صدای هق هق گریه ای در تمام مسیر

عمری که خود دزدیده ام 

از خود دزدیده ام 

به پرورش  بتی

خدایی

درجا در جهلی

که نیاندیشم و تو به جای من بیاندیشی

که نباشم و کرنش کنم بودن تو را 



نظرات 1 + ارسال نظر
مینا محمدی شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 18:35

شعر هاتون خیلی قشنگ است ممنون

باعث افتخاره .ممنون از لطفتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد