همچون شاخه ی پیچکی،
از هر جا که مرا ببری به راه دیگری می روم. سرم را بزنی، سینه ام را می شکافم ، دستهایم را باز می کنم، به راه دیگری می روم. بگذار رشد کنم، پهن شوم ، تا انتهای آنتن ها، روی دیوارها. مهر 87
از هر جا که مرا ببری
به راه دیگری می روم.
سرم را بزنی،
سینه ام را می شکافم ،
دستهایم را باز می کنم،
بگذار رشد کنم،
پهن شوم ،
تا انتهای آنتن ها،
روی دیوارها. مهر 87
روی دیوارها.
مهر 87
حبیب مردی با اندیشه های بزرگ و روحانی.
من کف پایم به صورت شما استامپ
سلام با شعر بزرگی خیلی نزدیک شدم ولذت بردم و....همیشه دوست دارم باشلوار وصله دار وکمانی برگردن سرخپوست بمانم چون کودکیم
سلام عزیزپرده از گربه ای که مادر می گفت سیاه تر است!
سلام حبیبشعرت خیلی زیبا بید،بدون تعارف بکوم واقعا لذت بوردم،
حبیب مردی با اندیشه های بزرگ و روحانی.
من کف پایم به صورت شما
استامپ
سلام با شعر بزرگی خیلی نزدیک شدم ولذت بردم و....همیشه دوست دارم باشلوار وصله دار وکمانی برگردن سرخپوست بمانم چون کودکیم
سلام عزیز
پرده از گربه ای که مادر می گفت سیاه تر است!
سلام حبیب
شعرت خیلی زیبا بید،بدون تعارف بکوم واقعا لذت بوردم،